سفارش تبلیغ
صبا ویژن
u 1385 اسفند - پیامبران

در مصیبتها چون آزادگان شکیبایى باید و یا چون نادانان فراموش کردن شاید . [نهج البلاغه]

اوقات شرعی
شنبه 103 اردیبهشت 1

:: RSS 

:: خانه

:: مدیریت وبلاگ

:: پست الکترونیک

:: شناسنامه

:: کل بازدیدها: 5257

:: بازدیدهای امروز :0

:: بازدیدهای دیروز :0

vدرباره خودم

1385 اسفند - پیامبران

vلوگوی وبلاگ

1385 اسفند - پیامبران

vاشتراک در خبرنامه

 

vمطالب قبلی

1385 اسفند
زمستان 1385

vجستجو در وبلاگ

!   فطرس

سه شنبه 85/10/12 ::  ساعت 10:38 صبح

خسته، آزرده، درمانده و بی ‌همــدم.

(( ... بسوز که سزاوار این سوختنی، بساز که مجبور به این ساختنی، این بر تو که مورد قهر خدا قرارگرفتی رواست تا دیگران عبرت بگیرند و در اجرای فرمان حق قصور نکنند ... سبحانک یا رب سبحانک یا رب ... من خود می‌دانم مستحق این بختم، این عذاب را به جان خریدارم تا که خود نظری کنی سبحانک ... ))

صدایی آشناست، صدایی که نوازشگر لحظات مجروح ِ فطرس است؛ آری صدای بالهای نازنین روح‌الامین است.

(( ... آرام بگیر فطرس گوش کن گویی او تنها نیست خیل فرشتگان خدا نیز با او هستند؟! یعنی چه شده؟ چه واقعه عظیمی رخ داده که اینچنین ملائکه از عرش بر زمین هبوط می‌کنند؟ هرچه هست خبر از خلقی عظیم دارد. یقین گُلی خلق شده که ملائکه برای استشمام آن گل می‌روند! امّا نه! شاید ماه دیگری خلق شده، یا خورشید دیگری، نه چه می‌گویم؟ که حتی وقتی خدا خورشید را خلق نمود این شور و همهمه نبود، اگر این مخلوق تا این حد عظمت داشته باشد حتماً ...

روح‌الامین! روح‌الامین! تو را به خدا بگو چه شده؟ حسرت بال و پرزدن شما مرا می‌کشد، بیش از سوزش و شکستن بالم آزارم می‌دهد. به فطرس بگو که چه روی داده که اینچنین ولوله در عرش ِ خدا افتاده، مگر بار دیگر ابوالبشری خلق شده چون آدم؟ یا بالاتر از او؟ نوری از جنس ِ خدا ... )).

جبرئیل پاسخ داد: (( رفیق پرشکسته، فطرس! کاش موردِ قهرِ خدا نبودی، و می‌ دیدی که چه خبر شده؟ آری نوری و مولودی از نورِ خدا خلق شده او عزیز دل مصطفی که نه! خودِ مصطفی است. او جگرگوشة علی، دردانة زهرا ‌ست و پشتیبانِ مجتبی ست. اوخامس آلِ عباست که به اهل زمین هدیه داده شده است و ما برای تبریک به رسولِ خدا و اهلِ بیتش به حضورشان شرفیاب می‌شویم )).

ـ درنگ جایز نیست. ـ

(( خدایا، ای خدایِ مهربان مرا با روح‌الامین راهی کن که عرضِ تـــبریک به رسولِ تو داشته باشـــم))

(( کمکم کنید، که خداوند اجازة همراهی شما را به من داد، تحمل مرا هم تا زمین داشته باشید))

(( بیش از این معطلی جایز نیست؛ فطرس را هم با خود می‌بریم به برکت این مولود، آتش قهر خدا فرونشسته و اجازة همراهی او با ما داده شده، زیرِ بالهایش را بگیرید ... )).
زیباتر از این زمان خلق نشده و نخواهد نشد، بیت علی غرق ِ نور است محل رفت و آمد فرشتگانِ خداست همه در شعفند همه به هم تبریک می‌گویند محفل ِ انس کامل شده، چقدر این بزم دیدنی است، پنج آفریدة مقدسِ خدا احمد، علی، فاطمه، حسن و ... .

نام او چیست همه منتظرند به چه نام او را صدا بزنند، او کیست که نیامده همه شیدای ِ او شده‌اند؟!

ـ همه از هم می‌پرسند.

جبرئیل با پیغمبر زمزمه می‌کند همه ساکت شدند، چشم به لبهای رسول ِ خدا دوختند امّا چرا پیغمبر خدا اشک می‌ریزد ... به ناگاه با صدای دلنشین نبی شوری به پا شد حسین . ... حسین؟ ... حسین! ... این نام برای همه آشناست. برای همه ملائکه، برای همه انبیاء و برای همة عالمِ، این نام نامی است که همة ملائکه، همه انبیاء و همة عالم را دگرگون کرده است.

از فرشته شادی تا فرشتة ماتم از آدم تا خاتم و از ذره تا عالم.

ـ دیگر کسی نمی‌پرسد که چرا پیغمبر اشک می‌ریزد.-

حسین یعنی واسطة احسان قدیم، حسین یعنی خون خدای ِ کریم و حسین یعنی ذبحِ عظیم.

همه می‌خواهند برای او لالایی زمزمه کنند و در این بین فطرس از همه مشتاق‌تر، خود را به گاهوارة حسین نزدیک کرد.

بالهای شکسته خود را به گهواره او زد، غرق در راز شد، نه! غرق در نیاز شد (( ... دیگر تنها نخواهم ماند دیگر خسته نخواهم شد، بعد از این نام تو مونس ِ من است ذکر من بعد از این در آن جزیرة تنهایی این خواهد بود: سبحانک یا رب الحسین))

(( شاید فطرس نفهمید امّا همه ملائکه دیدند که به یکباره بالهای شکسته و سوختة فطرس ترمیم شد و یا بهتراینکه، بالهای نو بدست آورد. امّا فطرس عجیب زمینگیر شده و اگر خواست خدا نبود، او از کنار گهوارة حسین تکان نمی‌خورد )).

گویا ندایی از غیب می‌گفت:

با عشق شرح راز کن، بر جمله عالم ناز کن، پرهای خود را باز کن، پرواز کن پرواز کن ...

 

ولادت امام حسین (ع)، حضرت عباس (ع) و امام زین العابدین را به همه شما عزیزان تبریک عرض می‏کنم.

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


¤نویسنده: afshin rahimi nadaf

?  نوشته های دیگران

!   ای دو سه کوچه ز ما دور تر

سه شنبه 85/10/12 ::  ساعت 10:38 صبح

با همه لحن خوش آوایی ام

در به در ِ کوچه تنهایی ام

ای دو سه کوچه ز ما دور تر

نغمه تو از همه پورشور تر

کاش که این فاصله را کم کنی

محنت این قافله را کم کنی

کاش که همسایه ما می شدی

مایه آسایش ما می شدی

هر که به دیدار تو نایل شود

یک شبه حلال مسایل شود

ای نفست یار و مددکار ما

کی و کجا وعده دیدار ما؟

 

*****************

دیر زمانیست که در جستجویت پروانه وار می سوزم. اما هنوز نشانی، عطری، شمیمی از وجود نازنینت نیافتم. من به وسعت حضورت می اندیشم نه به کوتاهی غیبت. در این شهر پر از نیرنگ من تو را میخوانم تا بیایی و شاخه گل صداقت را به دل خسته ام هدیه کنی. خیلی وقت است که در باغ دلم گلی ندیده ام و آواز چکاوکی را نشنیده ام. پروانه وار می سوزم و زیر لب می خوانم.

((گر تو باشی، غم عالم هیچ است))

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


¤نویسنده: afshin rahimi nadaf

?  نوشته های دیگران

!   لحظه دیدار

سه شنبه 85/10/12 ::  ساعت 10:38 صبح

لحظه دیدار نزدیک است...

شیر مردی با عمر نوح(ع)، با پیراهن ابراهیم(ع)، با عصای موسی(ع)، دستان عیسی(ع)، چهره ماه محمد(ص)، قلب پاک مادرش زهرا(س)، با علم و رشادت و ذوالفقار علی(ع)، صبر و شکیبایی حسن(ع) و مظلومیت و ذوالجناح حسین(ع) خواهد آمد.

و چه زیباست برای ما که ایرانی هستیم... آخر خون ایرانی در رگهای او جاری است. مادر جدش، زین العابدین، همسر حسین(ع)، پادشاه جوانان اهل بهشت....  

فقط خدا میداند کی می آید. اگر بیاید تنها نیست. همان مسیح که به خطا گفتند به صلیب کشیده شد، در کنار اوست و خضر نبی(ع) و 313 یار عاشق...

لحظه دیدار من کجا هستم؟

                                    اگر هستم چه میکنم؟

                                                            آیا او را میبینم؟

لحظه دیدار چه لحظه باشکوهی است. برای آن لحظه دل توی دلم نیست. کاش آن لحظه را ببینم.

آه... اگر لحظه دیدار با من لب به سخن بگشاید، چه خواهد گفت؟

تپش...

                                    تپش...

                                                            تپش...

فکرش دلم را می لرزاند. آخر غرق گناهم. آیا لیاقت لحظه دیدار را دارم؟ نمی دانم...

اما شنیده ام، آنان که عشق او و خاندانش را در دل دارند، زیر سایه مهر او و صد البته پروردگارش قرار دارند.

          یعنی من هم؟...

خدایا... وقتی به لحظه دیدار می اندیشم تازه معنی شیرین امید و رهایی را درک می کنم.

رو به آینه ای که در اتاقم است می کنم، برق امید در چشمانم موج می زند و دعایی بر لبم.

لحظه دیدار نزدیک است...

                        لحظه دیدار نزدیک است...

                                    لحظه دیدار نزدیک است...

تقدیم به او که می آید.

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


¤نویسنده: afshin rahimi nadaf

?  نوشته های دیگران

!   کدام صبح صادق...؟

سه شنبه 85/10/12 ::  ساعت 10:38 صبح

آقاى من! گرم ترین سلام ها را که از ذره ذره وجودم بر مى خیزد نثارت مى نمایم.

امید دارم این سلامها که هر صبح و شام بعد از نمازهایم بى سر و صدا تقدیمت مى کنم بى جواب نماند.

مولا جان! اى خورشید عالمتاب دل شکستگان! بیا که جهان در انتظار است، شقایقها چشم به راه تو دوخته اند و لاله ها در غیاب تو قلبشان خون است. اى کعبه آمال و آرزوها بیا که اشک همه یتیمان در راه تو ریخته و قلب همه دردمندان به عشق تو مى تپد، آقا جان! چه لذت بخش است تصور آن لحظه اى که به دیوار کعبه تکیه زنى و خروش برآورى که «أنا بقیة اللّه».

چه با شکوه است آنگاه که قبر مخفى مادر پهلو شکسته ات را بنمایى، و چه با عظمت است ذوالفقار على را در دست گیرى و عدالت موعودت را در جهان بگسترانى و با حکومت علوى گونه ات وعده خدا تحقق یابد.

هر بامداد آدینه چشم هایمان را شستشو مى دهیم و گوشهایمان را به ندبه ات مى سپاریم «عزیزٌ علیّ أن أرى الخلق ولا تُرى» باشد که روزى چشم هاى منتظرمان بلنداى قامتت را به تماشا بنشیند کدام صبح صادق خورشید را به کوچه هاى تنگ کاه گلى مى آورد؟ کدام روز فرشتگان نام تو را به مأذنه ها فریاد مى کنند؟ کدام روز عیساى مسیح از هفت آسمان فرود مى آید و به قامت بلند تو اقتدا مى کند؟ کدام روز شاعران به جاى شعر نیایش مى خوانند؟ کدام روز بوى گرم نان، سفره هاى کوچک مستضعفان را پر مى کند؟

مهدى جان! اى عزیز زهرا! به ما و هم نوعان ما سختى ها رسیده و سرمایه اندک آورده ایم، پس پیمانه ما را کامل گردان و به ما صدقه ببخش، بیا بر ما نظرى کن و دستى بر سر ما بکش اى عزیز مصطفى! اى زاده یاسین و طه! اى نمایانگر «صراط المستقیم»! بر ما گران است که چهره تو را نبینیم تو را نشناسیم و از این دنیا برویم.

«آنقدر در مى زنم این خانه را تا ببینم روى صاحبخانه را»

آقا تنها امید و آرزو و حاجتى که دارم این است که هرچه زودتر شما از پشت پرده غیب بیرون بیایى و امر ظهور و فرج شما هرچه سریعتر و زودتر انجام گیرد و این لیاقت را به من بدهى که من گناهکار شما را ببینم. و در رکاب شما از صالحین گردم.

به امید فرجت آقا جان و به امید آن روزى که چشمهایمان به جمال نورانى و زیبایت روشن شود انشاء اللّه.

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


¤نویسنده: afshin rahimi nadaf

?  نوشته های دیگران

!   رمضان با یاد مهدی فاطمه

سه شنبه 85/10/12 ::  ساعت 10:38 صبح


شش روز از رمضون گذشت


شش روز از بهترین روزهای سال


بهترین فرصت توبه!


کدوممون توی این شش روز یه بار اقا رو دعا کردیم؟


کدوممون گفتیم خدایا مهدی مارو زودتر برسون؟


کدوم چشما آماده شدن واسه دیدن آقا؟


کدوم زبون وقت افطار دعای فرج رو خونده؟


خوش بحال اون چشمی که آماده دیدن جمال بی مثال مهدی فاطمه است


خوش بحال اونیکه آقا این شش روزشو تائید کرده و مهر تائید زده


 


 




 


اگه این روزها رو از دست بدیم وای به حال ما


بیاین یه بار هم که شده قبل از افطار و


خوردن غذا دعای فرج رو بخونیم بعد


بیاین به خاطر آقا همدیگه رو دعا کنیم



تو روایتها هست که اگه چهل تا مومن واسه یه


چیزی دعا کنن امکان نداره مستجاب نشه


یعنی هنوز چهل تا مومن پیدا نشده که ظهور آقا رو از خدا بخواد؟


وای برما


ما چطوری میتونیم بگیم شیعه هستیم


 


الا که راز خدائی خداکند که بیائی


تو نور غیب نمائی خدا کند که بیائی


دمی که بی تو بر آید خدا کند که نیاید


الاکه هستی مائی خدا کند که بیائی


 




 


 




 




 




 




 


اللهم عجل الولیک الحسن (عج)



¤نویسنده: afshin rahimi nadaf

?  نوشته های دیگران

!   ببخشید! شما محبوب مرا ندیده‏اید؟

سه شنبه 85/10/12 ::  ساعت 10:38 صبح

سلام.
خوبى؟ ... خسته‏ام از «خوبیم و جز دورى تو ملالى نیست». خسته‏ام از نامه‏هاى «اینجا هوا خوبست». و ... عادت کرده‏ایم که بگوییم منتظریم. عادت کرده‏ایم بعد از هر صلواتمان بگوییم: «... وَ عَجِّل فَرَجَهُم» یا این‏که بعد از هر نماز دعاى فرج را بخوانیم. حتى از روى عادت براى سلامتى امام زمان (عج) صلوات نذر مى‏کنیم. به نبودنش، به نیامدنش، به انتظارمان عادت کرده‏ایم.

آن‏قدر در این آخرالزمان در فتنه غرق شده‏ایم که یادمان رفته مدینه فاضله یعنى چه؟ انگار عادتمان شده که هر روز، خبر یک قتل، یک تصادف مرگبار یا یک سرقت را بشنویم. مثل این‏که اگر پنج‏شنبه‏ها منتظر نباشیم، یکى از کارهاى روزمره‏مان را انجام نداده‏ایم. یا فکر مى‏کنیم اگر صبحهاى جمعه در مراسم دعاى ندبه شرکت نکنیم، از دوستانمان عقب مانده‏ایم. آخرین بارى که صبح جمعه بیدار شدیم و از این‏که «او» نیامده بود، دلمان گرفت؛ کى بود؟ عزیزى مى‏گفت: «خیلى وقتها منتظریم. منتظر تلفن کسى که دوستش داریم، یا نامه‏اى که باید مى‏رسیده و نرسیده، یا کسى که باید مى‏آمده. چندبار از این دست انتظارها براى آن کسى که مدعى انتظارش هستیم، داشته‏ایم؟ ... یک جاى کار مى‏لنگد». راست مى‏گفت. یک جاى کار مى‏لنگد ...

چند روز قبل، مرد نابینایى را دیدم که کنار خیابان ایستاده بود. نه به ماشینهایى که برایش بوق مى‏زدند توجه مى‏کرد، نه به آدمهایى که مدام به او تنه مى‏زدند. پسرکى کنارش ایستاد. زیر گوش پیرمرد چیزى گفت و او سرش را به علامت جواب مثبت تکان داد. و بعد، پسرک با نرمى زیر بازوى پیرمرد را گرفت تا او را از خیابان بگذراند. به وسط خیابان که رسیده بودند، دیدم لبهاى پسرک مدام تکان مى‏خورد و بر لبهاى پیرمرد هم لبخندى نشسته. خیابان شلوغ بود و چند دقیقه‏اى طول کشید تا از عرض آن گذشتند. و در این مدت پیرمرد و پسرک جوان با هم صحبت مى‏کردند و مى‏خندیدند. به سمت دیگر خیابان که رسیدند، پیرمرد دست پسر را از بازویش جدا کرد و به سرعت به سمت لبهایش برد و بوسید ... پسرک مات و مبهوت به پیرمرد که عصازنان دور مى‏شد، خیره شده بود ...

من هم مات شده بودم. پس از چند لحظه‏اى که به جاى خالى پیرمرد خیره شده بودم، به خودم آمدم. صداى بوق ماشینها و همهمه مردم، به من فهماند که در دنیاى بى‏رحم این زمانه، پیرمردى دست عاطفه فراموش شده بشرى را بوسیده، دست کمک به همنوع، دست «بنى‏آدم اعضاى یکدیگرند» را ...

مى‏بینى چقدر در آخرالزمان غرق شده‏ایم؟ از این روزهاى مرگ، از روزهایى که با دیروز و فردایمان تفاوتى ندارند، خسته‏ام ...

چند وقت قبل - جایت خالى - میهمان امام رضا (ع) بودم. یکى از شبها، با حال و هواى غریبى، گیج و منگ، تن به سینه سرد دیوار داده، به ضریح چشم دوخته بودم. دخترى کنارم نشسته بود. چادرش را تا روى صورت کشیده بود و با خود زمزمه مى‏کرد: «یا وجیهاً عنداللّه، إشفع لنا عنداللّه» یک‏نفر بلندبلند صلوات مى‏فرستاد و کسى آن طرف‏تر خوابیده بود... از سمت دیگر ضریح، حدود 20 جوان، در حالى که هر کدام گل سرخى در دست داشتند و منظم و عاشق به سمت ضریح حرکت مى‏کردند، یکصدا شروع به خواندن کردند:

»اى خداى من اومدم دعا کنم

از ته دلم تو رو صدا کنم

اى خدا منم دارم در مى‏زنم

یه شب اومدم به تو سر بزنم ...«

با همین نواى دلنشین تا نزدیک ضریح آمدند و ایستادند، دست بر سینه و سرشار از حس احترام:

»... اومدم امشبو منت بکشم

چه کنم، خیلى خجالت مى‏کشم

همیشه کرامت از بزرگ‏تر است

پیش تو دست پر اومدن خطاست

همه آدمها مى‏گریستند، همه آنهایى که خواب بودند و یا بیدار.

تضرع عاشقانه‏شان که به پایان رسید، گلهایشان را به ضریح هدیه دادند و رو به قبله، با دستانى سوى آسمان رفته، نشستند:

»اللَّهُمَّ کن لولیّک الحجةبن الحسن ...«

نمى‏دانم چرا نام زیبایش، گونه‏هایم را نیلوفرى کرد... دعاى فرج که تمام شد، برخاستند و با بغضى غریب شروع به زمزمه کردند:

»اباصالح! التماس دعا هر کجا رفتى یاد ما هم باش!

نجف رفتى، کاظمین رفتى، کربلا رفتى، یاد ما هم باش!

مدینه رفتى به پابوس قبر پیغمبر، مادرت زهرا »...

و دور شدند. ناخودآگاه نیم‏خیز شدم. مى‏خواستم دنبالشان بروم، بگویم:

ببخشید آقاى محترم! شما یک مرد میانسال را ندیدید؟ مى‏گویند نشانش یک خال هاشمى است و یک شال سبز. شنیده‏ام مانند جدش، یتیمان را از محبت سیراب مى‏کند و همچون سیدالشهدا، مظلومان را از عدالت. همانى که همه آدمها، همه ادیان، موعود مى‏نامندش...

»ببخشید! شما محبوب مرا ندیده‏اید؟«

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


¤نویسنده: afshin rahimi nadaf

?  نوشته های دیگران

!   گویی ماه و خورشید و آسمان پیمان بسته اند

سه شنبه 85/10/12 ::  ساعت 10:38 صبح

هر روز آفتاب برپاست. خورشید به موقع غروب می کند. ماه به وقت در میانه آسمان قرار می گیرد و چشم های منتظر آسمان را رصد می کنند. اما باز هم تو هستی و نمی بینیمت. گویی ماه و خورشید و آسمان پیمان بسته اند تا دلشکستگان را به راه خیره بگذارند.

*****

هر کسی که عاشق یوسف زهراست و منتظر ظهور شادمانه ترین دوران دنیاست و هر کسی که دوست داره آقاش نگا هش کنه باید این فرموده مهدی فاطمه را انجام بده که فرمود به شیعیان ما بگویید دعای افتتاح را هر شب ماه رمضان بخوانید چرا که فرشتگان آسمان به آن گوش می دهند و برای خواننده ی آن طلب مغفرت می کنند.

دوستان عزیزم این دعا را و مخصوصا معنایش را بخوانید. به خدا آقامون با این دعاها میاد. این دعا بعد از گفتگو ی عاشقانه با خدا در دو صفحه آخرش از غیبت آقا و تنهاییمون شکایت می کنه و بعد التماس می کنه برای آمدن آقا.... تو را به خدا بخواین از خدا آقا امسال دیگه بیاد اگه عاجزانه بخوایم به خودش قسم میاد تو را به زهرا ی مرضیه به غیبت معتاد نشین خوشبختی منتظر شماست.

***** 

خدایا به منتظران مهدی و به منتظران دیدارت بیاموز که سجده انتظار را رها نکنند به آنها بفهمان که مهدیت حاضر است و آنانند که غایبند و باید حاضر شوند.

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


¤نویسنده: afshin rahimi nadaf

?  نوشته های دیگران

!   تولدت مبارک

سه شنبه 85/10/12 ::  ساعت 10:38 صبح

لو ان اشیاعنا وفقهم الله لطاعته على اجتماع من القلوب فى الوفاء بالعهد علیهم لما تأخر عنهم الیمن بلقائنا و لتعجلت لهم السعادة بمشاهدتنا على حق المعرفة و صدقها منهم بنا

اگر شیعیان ما که خداى آنان را طاعتشان توفیق دهد ـ با دلهایى یکپارچه بر عهد خویش وفادار بودند به یمن لقاى ما نائل مى شدند و سعادت دیدار ما به آنها روى مى آورد، دیدارى که با شناخت حقیقى و درست ایشان نسبت به ما، همراه بود.

 

     جهان در حسرت آیینه مانده ست                        گرفتار غمی دیرینه مانده ست

     شب سردی ست بی تو بودن ما                         بگو تا صبح چند آدینه مانده ست؟ 

                             

ولادت حضرت مهدی(ع) را به همه شما عزیزان تبریک عرض می‏کنم.

اَللّهُمَّ عجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج


¤نویسنده: afshin rahimi nadaf

?  نوشته های دیگران

سفارش تبلیغ
صبا ویژن